کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علی اصغر انصاریان     نوع شعر : مدح و ولادت     وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن     قالب شعر : مربع ترکیب    

شب قدر است و شب بارش خیر و برکات            آمـده مـاه جـبـیـنی کـه بُـوَد جـلـوۀ ذات

آمده تا که شـود ساحـل کـشـتی نـجـات            به قـدم‌های پُـر از مـیـمـنت او صلوات


آمـد و بـر هـمـۀ خَـلـق سـرآمـد گـردید

پـسـر فــاطـمـه هـم‌نـام مـحـمـد گـردیـد

آمــده آنـکـه بُـــوَد آیــنــه روی نـــبــی            مثل او نیست درخـشنده به عالم نَـسَبی

خـانـدانـم هـمه قـربـان چـنـین اُمّ و اَبی            چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شبِ قدر که از عرش تنزّل می‌کرد

به روی دامنِ پاکـیزه زنی گـل می‌کرد

جلـوۀ رَبّ جلـیل آمده امشب به ظهـور            آمد و سامره شد با قـدمش وادی طـور

چشم شیطان صفتان کور شد از تابش نور            قُـل هُوَاللهُ اَحَـد؛ چشم بَد از رویش دور

حُسن او از همۀ نیک رُخان بُرده سَبَق

بر روی بازوی او نقش شده: جاءَ الحَق

اشکِ شوقِ پدری می‌چکد از چشم ترش            می‌زند بوسه به رخسارۀ همچون قمرش

صدقه می‌دهـد امـشب به گـدایانِ درش            کاشکـی جـانب ما نیـز بیُـفـتـد نـظـرش

بشنو ای سوخته بالی که به کُنجِ قـفسی

دستِ خالی نرود از درِ این خانه کسی

مهر مهدی‌ست که جاری بُوَد اندر رگ و پوست            دشمنش دشمن و با دوست او باشم دوست

(به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست)            (آن سفرکرده که صد قافله دل همره اوست)

(هرکجا هست خدایا به سلامت دارش)

لایـقـم کـن که شـوم مـنـتـظـرِ دیـدارش

او بیاید همه جا امن و امـان خواهد شد            این جهـنّم‌کـده گـلـزار جـنان خواهد شد

او بـیاید هـمـۀ عِـلـم، بـیـان خواهـد شد            (نفس باد صبا مُشک فشان خواهد شد)

عـالـم پـیـر جـوان می‌شـود ان شـاء الله

حضرت نـور عیان می‌شود ان شاء الله

کوکب دُرّی و رَخشنده‌تر از هر ماه است            گرچه مهدی‌ست، ولی هادیِ هر گمراه است

به خـدا سـیـنه او مَـخـزنِ سِـرّ الله است            از پـریـشانیِ دلسـوخـتـگـان آگـاه است

در جهانی که پُر از قیل و پُر از قال بُوَد

انـتـظـارِ فـرجـش افـضـلِ اعـمـال بُـوَد

بارِ هجران به روی دوش کشیدن سخت است            گلی از باغچه وَصل نچیدن سخت است

پی محبوب دویدن، نرسیدن سخت است            همه را دیدن و روی تو ندیدن سخت است

در جـوانی ز غـمِ دوری تو پـیـر شدیم

دیده بر راه نشـستـیم و زمین‌گـیر شدیم

یک کـبوتر وسـطِ لانـه صدایش می‌زد            مـادرش پُـشتِ درِ خانه صدایش می‌زد

بـیـنِ آتـش پَـرِ پـروانه صـدایش می‌زد            از غـم و طعـنه بیگـانه صدایش می‌زد

صبر کن فاطمه! یک روز کسی می‌آید

(مـژده ای دل که مسیحا نفـسی می‌آید)

شب عید است ولی افضل اعمال؛ حسین            ذکر روز و شب تو در همه احوال؛ حسین

باز هم روضه بخوان؛ روضۀ گودال حسین            تنش از سُمّ سُـتوران شده پامال، حسین

بر دلش بود چو او، زخمِ عمیقی زینب

آه! برگـرد! به مضـطـرّ حـقـیقی زینب

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

از کرانِ بی‌کران‌ها جلوۀ مطلق رسید            وارث شیر دلیر خـیبر و خـندق رسید

فاتح دل‌های عاشق صاحب بیرق رسید            شرح آیات خدا مصداق جاءالحق رسید


شـوره‌زار دیـدۀ مـا لایـق بـاران شـده

بیشتر یاد توأم چون نیمۀ شعبان شده!

گرمی خـورشید دل‌ها ماه مجلس آمده            تکـیه‌گـاه عـاشـق ناچـیـز مـفـلِس آمده

هر دل غمدیده‌ای را یار و مونس آمده            یاس زهرا بر سر دستان نرجس آمده

هرچه غم از عالم و آدم فراری می‌شود

نام او را می‌بـرم دنیا بهـاری می‌شود

می‌برد دل‌های ما را شور شـیدایی او            می‌دهد حاجات ما را لطف زهرایی او

بی‌نـیـازم از هـمه با رزق مـولایی او            زنده گـشتم با نفـس‌های مسیـحـایی او

یابن زهرا یابن طاها یابن یاسین آمده

دردهای شیعـیان را نـور تسکین آمده

تا تـبـسم می‌کـند احـساس پیدا می‌شود            در هوایش حسّ و حالی خاص پیدا می‌شود

از کلامش عطر ناب یاس پیدا می‌شود            در نگاهش غیرت عبّاس پیدا می‌شود

نور چـشمان عـلی بن ابی‌طالب تویی

ای امام منتظَر؛ حاضرترین غائب تویی

خاکـسارم با نگـاهت آسـمانی می‌شوم            هر سحر سفره نشین مهربانی می‌شوم

شب به شب مهمان بزم همزبانی می‌شوم            تو مرا می‌خوانی و من جمکرانی می‌شوم

مـایـۀ آزادی این نـالـۀ در حَـصـرِ من

دم به دم می‌خوانَمَت ای سورۀ والعصر من

بشنو از نی از غم دوری شکایت می‌کند            در غروب عاشقی گریه برایت می‌کند

می‌رسی و آه؛ آویـنی حکـایت می‌کند            جمعه‌ای فـتح نهایی را روایت می‌کند

می‌رسی و می‌شود ذکر لبانت بیشمار

لافـتی الّا عـلی لا سـیف الّا ذوالفـقـار

علّت سرمستی دل‌های ما جام علی‌ست            هر کسی چشم انتظار توست همگام علی‌ست

پرچم تو پرچم تشخیص اسلام علی‌ست            جشن میلاد تو روز بردن نام علی‌ست

یـادگـار کـربـلا از راه می‌آیـی عزیز

با تـمـام شـهـدا از راه می‌آیـی عـزیز

ذکر دنـیا ذکر عـقـبا یالثارات الحسین            نالـۀ عـشّاق زهـرا یالـثـارات الحـسین

کربلا می‌خوانَد این را یالثارات الحسین            می‌رسی با یا علی با یا لثارات الحسین

مرهـم زخـم فـراق سـیـنۀ ما می‌رسی

ای امــیـد آخـر آدیــنــۀ مـا مـی‌رسـی

خسته‌ام از ندبه‌های غمگسار جمعه‌ها            این دل غـمـدیـدۀ ما بی‌قرار جـمعـه‌ها

هرکه را دیدم شده لحظه شمار جمعه‌ها            پیر کرده عاشقـت را انتـظار جمعه‌ها

نالـه‌ام؛ حرفـم؛ سکـوتم یا اباصالح بیا

الـتـمـاس هـر قـنـوتـم یا اباصالـح بـیا

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

حضرت عشق! قدم در دلِ دنیا زده است            گلِ نرگس ز عنایت به زمین پا زده است

آمــده حـجّـتِ آخــر کـه بـبــارد ز کـرم            قدمِ پاک خودش را رویِ دلها زده است


انـبــیـا مـنــتـظــرِ روزِ تــوّلــد بــودنــد            پـرده را یـار سرانجـام به بالا زده است

تا درخشید چنان مِهر فروزنده به خاک            پیرهن چاک زده دل به مصّلا زده است

پدرش دید، صدا زد که عجب خالقِ من            در رُخِ ماهِ پـسر جـلـوۀ طاهـا زده است

طیّب الله بر این دسـت و به این بازوها            قـدرتش را چقَـدَر غالبِ مولا زده است

انـتـهـا نـیـسـت بــرایِ دلِ دریــایــی او            با کَرَم «مهدیِ من» طعنه به دریا زده است

به همین زودی زود است که در غیبتِ خویش            همه بیـنند که دلدار به صحرا زده است

ای بمیرم که چه صبری به دلِ مهدیِ ماست            لحظه‌ها را همه بر غصّه و غمها زده است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل سکت در مصرع اول ایراد محتوایی در مصرع دوم حذف شد

آمـد آن مـنـتـقـمی کـه جـهـان آبـاد کـنـد            با قدومش قدمی بر دلِ زهـرا زده است

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : اسماعیل تقوایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : غزل

زمین چشم انتظار مقدمش تا آن نگار آید            زمان هم بیقراری می‌کند تا آن قرار آید
زمانه می‌دهد امشب نـوید اتفاقی خوش            به دنیا کـودکی در سامـره والاتـبـار آید


شکوفا می‌شود امشب گل نرگس به دامانش            به گلزار ولایت آخرین گل هم به بار آید
ز خاطرها رود زیبا رخ کنعانی یوسف            که دیگر یوسف زهرا به دنیا خوش عذار آید
میان عرش اعلا شور وغوغایی به پا گشته            قرار اینست قنداقه به عرش کردگار آید
ملائک بسته صف از بهر دیدار رخ ماهش            برایش حضرت جبریل آنجا پرده دار آید
ستاره ریزد از هفت آسمان در پیش پای او            مه وخورشید در پیش رخ او شرمسار آید
امام عسکری مسرور از میلاد فرزندش            دلش آرام بگـرفته که آخـر شهـریار آید
همه گـویـند با یک گـل بهـارانی نمی‌آید            الا ای اهل عالم با گل نرگـس بهـار آید
دلیل آخـرین حـق بر روی زمـین بـاشد            همو که گیرد اندر دست، تیغ ذوالفقار آید
همه فرعونیان عصر او دنبال او گردند            مهی که غایب از چشم ست درهر روزگار آید
چو آید نیمه شعبان شود دل غرق درشادی            بساط جشن بر پا در همه کوی وگذار آید
نوای العجل یا حجّت حق در فضا پیچد            که شاید یک خبر از آن شه یکّه سوار آید

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حسنعلی بالایی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در راه خدا جز تو مرا راه‌بـری نیست            بی‌شمس جمال تو فروغ سحری نیست

گر ذره‌ای از مهر تو در سینۀ ما هست            از محـکـمه عـدل الـهی حـذری نیست


در عرش ملائک شب میلاد تو گـفـتند            مـثـل پـر قـنـداقـۀ او شـاه پـری نیـست

ذرّات جـهـان آیـۀ تـطـهــیـر شــنـیـدنـد            ذرّات جهان را ز ازل گوش کری نیست

در شکل بشر آمده‌ای روی زمین لیک            در حد تو و عترت پاکت بشری نیست

بر گرد تو جز مادرت ای شمع فروزان            از گـردش پـروانۀ عاشـق اثری نیست

بـا آدم از آئـیـن وفــا گـفــتـی و دیــدی            از خوی وفاداری سگ هم خبری نیست

جـز لعـل لب و زلف رها و خـم ابـرو            بر نیزۀ شعری که سرودند سری نیست

تــرویـج شـعـائـر بـه مُـد روز در آمـد            دیگر ز کمالات سرودن هـنری نیست

میـخانۀ مسـتانِ غـم عـشق شلوغ است            در کوچۀ نیکو صفتان رهگذری نیست

سـر می‌شکـنـند از غـم بـابـای یتـیـمان            از آه یتـیـمان به دل کس شرری نیست

بر عکس شنو روضۀ مادر که در این عصر            منکر زند آتش در دین را عمَری نیست

از کـردۀ خـود باز پـشـیـمان شده کوفه            اینـبار بیا کوفه علی خیره سری نیست

گـرگان گـرسـنه همه در جـلـد شـبانـند            در گـلۀ این مدعـیان شـیر نـری نیست

در نیـمه شعـبان همگی مست سروریم            افـسوس کـسی منتـطر منتَـظَری نیست

تا دامن صحـرا نـشـود مـأمن مجـنـون            از محشر رخـسارۀ لـیلی ثـمری نیست

تـا از کـمـرش بـشـکــنـد آئـیـن ریـا را            غیر از فـرج منجیِ عـالم تـبری نیست

بس کن (حسن) این شیوه منفی نگری را            تاریک شد افکار تو نور بصری نیست

بر هر که غـلط کرده تشر می‌زنی اما            انگار که اعمال خودت را تشری نیست

: امتیاز

مدح و ولادت حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه

شاعر : وحید زحمت کش نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

مـژده ای اهل ولا صاحـب دوران آمد            پـادشـاه دل مــا در دل شــعــبــان آمـد

قحـطی عـشق مـیان هـمه دنیا شده بود            ناگـهان یوسـف ما از سوی زندان آمد


از تن خشک زمین تاب و توان پر زده بود            با قـدوم گـل نرگـس به تنـش جـان آمد

عالم از بوی گلی غرق تبسم شده است            در گـلـسـتـان ولا لالـه و مـرجـان آمـد

همه در عرش خدا دست به سینه شده‌اند            چون که بر روی زمین حضرت جانان آمد

صاحب کل زمان حضرت محبوب سلام            از نفـس های تو بوی گـل ریحـان آمد

آید آن روز که شیعه بشود شاد که چون            خـبـر آیـد کـه فـراق تـو به پـایـان آمـد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع اول بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

کاش روزی برسد بشنوم از سمت حجاز            خـبـر آیـد کـه فـراق تـو به پـایـان آمـد

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : ترجیع بند

ای زمین ریزه‌خوار تو مهدی            وی زمان در مدار تو مهـدی

آمــدی ای حـقـیـقـت هـسـتـی            عـالـمـی بـیـقــرار تو مـهـدی


صد و بیست و چهار هزار احمد            هـمـه در انـتـظـار تو مـهـدی

منتظر بر تو سیزده معـصوم            و هـمـیـن افـتخـار تو مـهـدی

نه فـقـط نُه فـلک به فـرمانت            عرش در اخـتـیـار تو مهـدی

فصلها از تو شکل می‌گـیرند            هـست جـنّت بـهـار تو مهدی

مـانـده اسـلام از تـو پـابـرجـا            نـازم ایـن اقـتـدار تـو مـهـدی

غـم و انـدوه بر طـرف سازد            پــرچــم آشــکــار تو مـهـدی

میشود هر، عدوی تو محو از            تـیغِ دشـمـن شکـار تو مهـدی

نَـصر و عزت، خـدا ترا داده            تـا بـمـانـد قــرار تــو مـهـدی

هر کجا هـسـتی ای وصی‌الله

الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله

آمـدی تـا که دلـبـری بـکـنـی            در امامت پـیـمـبـری بـکـنـی

آمـدی تـا کـه خـود بِــإذن الله            بر همه خـلق سروری بکـنی

آمــدی بــا حــکــومــتِ الـلـه            بــاز اقــدام حــیـدری بـکـنـی

آمدی تا به جنگِ با خـصمت            هـمـچـو جـدّت دلاوری بکنی

آمـدی تـا بـه مَـسـنــد اســـلام            بعد از این حکم دیگری بکنی

آمــدی ای مــجــدِدِ احـــکــام            تـا که احـکـام پـروری بکـنی

آمــدی تــا بـه سـنـّت احــمــد            دین حـق را تو یاوری بکـنی

آمـدی دسـت ظـلـم بَرچـیـنـی            در عـدالـت بـرابـری بـکـنـی

آمــدی تـا بـه دادِ مـا بــرسـی            دشـمـنی با ستـمـگـری بکـنی

آمـدی بــا نـجـات گـمـراهـان            عالمی را تو رهـبـری بکـنی

هر کجا هـسـتی ای وصی‌الله

الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله

ما مـحـبِ محـبـتـت هـسـتـیـم            ریـزه خـوار ولایتت هـسـتـیم

ما ز مستـشـهـدینَ بَـیـنَ یَـدیه            جان نـثـاران بیـعـتت هـسـتیم

گر بمیریم، باز هم به ظهـور            زنـدۀ روز رجـعـتـت هـسـتیم

هـمـه لـبـیـک گـو بـسـوی تو            پـیـشـتــاز اجـابـتـت هـسـتـیـم

تـشـنـۀ طـلـعـت رشـیــدۀ تــو            همه مشـتاق حضرتت هـستیم

بـه جـمـال مـبـارکـت سوگـند            کـشـتـۀ آل عـتـرتت هـسـتـیـم

در طـریـق تـو با تمام وجـود            تـابـعِ امـر و حـجـتت هـستـیم

قول تو حقّ و فعل تو حقّ است            ما مـوظف به طاعتت هـستیم

ای رفـیـقِ شـفـیـق، ما احباب            مـدّعـیِ رفـاقـتـت هـســتــیــم

تــو امــام هــدایــتـــی و مـــا            تـشـنـگـان هـدایـتت هـسـتـیـم

هر کجا هـسـتی ای وصی‌الله

الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله

همه جا پُـر شد از بـهـانـۀ تو            می‌رسـد از فَـلـک نـشـانـۀ تو

کـربـلا و مـدیـنـه مـی‌گـویـنـد            بــازگـرد ای دل آشـیـانـه تـو

سـامـرا و نجف تو را خوانند            کـاظـمـین است در کـرانه تو

از بـقـیـع نـغـمـۀ تـو مـی‌آیــد            طـوس دارد به لب تـرانـه تو

همچـو زمـزم برای تو گِـرید            کـعـبه در گـردشِ شـبـانـه تو

جمکران را ببین که منتظرند            خـیـلِ عـاشـق در آسـتـانه تـو

از حرم تا حـرم همه پـرسـند            از تو و وصل عـاشـقـانـه تو

از یـمـن تـا عـراق، هم نـالـه            سـوریـه مـی‌کـنـد بـهـانـه تـو

دوسـتان در پی ظهـور تـوأند            دشـمـنـان مـنـکـر زمــانـه تو

چشمِ پهلو شکسته مانده به در            شــاهـد اشـک دانــه دانـه تـو

هر کجا هـسـتی ای وصی‌الله

الـعــجــل الـعـجــل ولــی الله

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : رضا قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

شهـر، آذین شده و منـتـظر یـار شده            لحـظـۀ عـاشـقیِ "آمـدن" انگـار شده

آسمان چشم شد و روی زمین دوخته شد            مـاه، هـمسـایـۀ دیـوار به دیـوار شده


"نکـنـد یار بـیـاید، وَ نـبـیـنی او را "            دلم از مـردمک چـشم، طلبکـار شده

پر ستاره شده امشب هـمه جای عالم            آسمان روی زمین، چادر گلدار شده

عرش، تا صبح فقط دور زمین می‌گردد            سامرا کعـبه شده، نقـطۀ پـرگار شده

یک نفر آمده که بود جهان منتظرش

صاحبی آمده که بوده "زمان" منتظرش

دردمندان همه هُشیار، دوا آمده است            غصه تعطیل، که معنای شفا آمده است

هر چه خواهید، بخواهید از این خانه فقط            بـیـنـواهـا بِـشِـتـابـیـد، نـوا آمـده است

عالَم پیر، دگر باره جوان خواهد شد            چونکه مُشکِ نفس باد صبا آمده است

آی "دارا" نکنی فخر، به دارایی خود            آنکه عـزّت بدهد بر فـقـرا آمده است

آی مـظـلـوم!، بپا خـیـز، عـلیه ظـالم            چه نشستی که "معین الضعفا" آمده است

ندبه خوانان ظهور و همه محو اوئیم

حرفهای دلمان را به خودش می‌گوئیم:

سرمان را به تو دادیم که سامان بدهی            دردها را به تو گفتیم، که درمان بدهی

بَرَکـت نیست دگر در برهـوتِ بی‌تو            خشک شد کوزۀ ما کاش که باران بدهی

ای که دست تو پر از رزق خدایی باشد            نان فراوان بُود، ای‌کاش که دندان بدهی

سرد و بی‌روح تر از ما که نداری آقا            مثل مُردار، فقط کاش به ما جان بدهی

جانمان بر کف دست است، فقط لب تر کن            گوشمان را به تو دادیم که فرمان بدهی

ما دعای فرجت را همه دم می‌خوانیم

مـا هـمـه منـتـظـر آمـدنت مـی‌مـانـیم

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : ولی الله کلامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیلن مفعول مفاعیلن قالب شعر : غزل

سَـرور ســرا آمـد، حـامـل لـوا آمد            کـام دل روا آمــد، درد را دوا آمـد

او مـکـرّم و اکـرم، او معـلّم اَعـلـم            مـحـرم دل عـالَـم، عـالِـم عَــلا آمـد


در کمال سرمد او، اکمل و سرآمد او            رهـرو محـمّـد او، وه امـام مـا آمـد

هر عدوّ او هالک در دو ملک او مالک            سِلک سِلم را سالک، سالک ولا آمد

سائلِ درِ او حور، او سرور هر مسرور            در امور او مأمور، داور و گوا آمد

او سوارۀ سالار، اُسـوۀ همه احرار            اهـل حـال را دلـدار، لالۀ هُـدا آمـد

او عُصارۀ ارواح، او سرودِ هر مدّاح            در سلاح او اصلاح، روح ماسوا آمد

دادگــر گـواهِ او، راه عــدل راهِ او            حکـم دادگاه او، محـکـم و رسا آمد

ماه طالع مسعود، روح احمد محمود            مرد مصلح و موعود، در ملأ ملا آمد

عامر عـمـاد دل، حـاصـلِ وِداد دل            وصل او مراد دل، اصل مدّعـا آمد

دُرّ طاهـر طاها، لعـل لـؤلـؤ و لالا            او محک مسِ دل را، مهر او طلا آمد

مُرده را دهد او دم، مدح گو وِرا آدم            طول عـمر او هر دم، اوّل دعا آمد

اسم در علم دارد، راه در حرم دارد            درگه کـرم دارد، مصـدر عـطا آمد

در کـلام کام آمد، کـام در کلام آمد            سـامـع سـلام آمـد، دائـم الصّـلا آمد

: امتیاز
نقد و بررسی

سرودۀ فوق شعر بدون نقطه است که استاد کلامی به خوبی آن را سروده است

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محسن راحت حق نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : مثمن

بوی یاس است دوباره به حرم پیچـیده            یا شـمیـمِ گـلِ نرگـس به دلـم پـیـچـیـده

مژدۀ وصل رسیده، همه جا گـل باران            باز در چـرخِ زمان، لطفِ قـلم پیچـیده


هر که افـتـاده ز پـا هـست، بیاید ایـنجا            که در این دایـرۀ مِـهـر، کـَرم پیـچـیده

چه نـشـستی به سویت داد رسی می‌آید

مـژده ای دل که مسیـحا نـفـسی می‌آید

خــانـۀ یــازدهـم بــاز شـده نـــورانــی            پـدر از شــادیِ بـسـیـار شـده بــارانـی

بـاز از نـسـلِ حـسنِ، شیرِ خـدا می‌آید            تـا بـر احـوالِ زمـانـه بـدهـد سـامـانـی

سامـرا شـد هـدفِ لطفِ خـدایی امشب            این تـوّلـد شده از چـشمِ هـمه پـنـهـانی

صاحبِ عصر رسیده نفَـسِ جاء الحـق

جـای دارد که شود ماه‌ دوبـاره منـشق

حضرت عـشـق! فـدایِ نَـفَـسِ گـیرایت            ای به قـربانِ تو و قـدِّ چـنان طـوبـایت

قــمــرِ آل مـحــمّـد‌! قــمــرِ دنــیـــایــی            قــبـله ای شد بـخـدا خـالِ لـبِ زیـبـایت

هـمـه محـتـاجِ دعـایـنـد دعـایـی فـرمـا            همه محـتاجِ تو‌ و خـطّ خوش امضایت

صاحبِ عصر! ز عطرِ نَفَست سر مستیم

ما پـنـاهـنـدۀ چـشـمـانِ سیاهت هـسـتیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

بـاز از نـسـلِ حـسنِ، شیرِ نری می‌آید            تـا بـر احـوالِ زمـانـه بـدهـد سـامـانـی

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : حسن لطفی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلین قالب شعر : مربع ترکیب

شراب عشق نوشید آنکه در جامش علی باشد            مسلمان می‌شود هرکس که اسلامش علی باشد

خدا می‌خواست پیغمبر که پیغامش علی باشد            ظهورش شد علی آغاز و انجامش علی باشد


خـدا آورد در شـعـبان عـلیِ آخرینش را

خدا را شُکر می‌بینیم امیرالمومنیـنش را

دلی دیگر نمی‌ماند که گیسویی کمند آمد            بهشت اُفـتاد در پایش که بالایی بلند آمد

دهان ما که وا مانده زبانِ ما که بـند آمد            دلـیـری دلـپـسـند آمد امیرِ بی گـزند آمد

حسینش را ندیدیم و خدا آورد عـینش را

خدا آورد با نرگس حسین ابن حسینش را

خـدا آورده آری مـرتضای مرتضا‌ها را            همه ابن الکریم ابن الجواد ابن الرضا‌ها را

پس از سوالقضا رو کرده او حُسن القضاها را            که پُر کرده است بوی حُسنِ یوسف‌ها فضاها را

عَلم بر دوش می‌آید به عالم گام می‌کوبد

کـنارِ مرقـد زینب عَـلَم در شام می‌کـوبد

اگر این بال بگذارد هـوای سوختن دارم            قـمـار عشق یعـنی که خیال باخـتن دارم

مرا عهدیست با جانان که تا جان در بدن دارم            هواداران کویَش را چو جانِ خویشتن دارم

دعایِ عهد می‌خوانم ببینم جانِ زهرا را

ببینم تیغِ جوهردارِ خون‌خواهانِ زهرا را

دوباره می‌دهد رزمش به میدان اعتبارش را            همان وقتی که می‌گیرد به دستش ذوالفقارش را

علی حَظ می‌کند وقتی ببیند تار و مارش را            نیابد کافـرش سر را نبـیـند الفـرارش را

چه میدانی که این سویش عَلم دست علمدار است

چه رزمی می‌شود وقتی علی اکبر جلودار است

نباید فرق باشد در ظهور و غیبتش ما را            صدامان می‌کند حتما برای رجعتش ما را

هوایی می‌کند روزی هوای صحبتش ما را            خطیب کعبه می‌خواند برای بیعتش ما را

زمانش می‌رسد نورش به این مُرداب می‌ریزد

زمانش می‌رسد زهرا به پشتش آب می‌ریزد

مرا چشمیست خون افشان زِ دست آن کمان ابرو            جهان عاشق شود روزی از آن چشم و از آن ابرو

چنان طوباست آن قامت که باشد سایبان ابرو            زمین بی عشق می‌خُشکد ببار ای آسمان ابرو

هوایِ ابری ما را بیا خورشید باران کن

بیا ما را کنارِ خود شبی شش گوشه مهمان کن

دل مجـنون بجـز با دیدنِ لیـلا نمی‌سازد            بجز تو هیچ کس با ما رعیتها نمی‌سازد

مـزار مادرت را غـیر تو آقـا نمی‌سـازد            و جز آب و هوای کربلا با ما نمی‌سازد

شود آیا که با تو یک زیارت یک شب جمعه

بخوانی از اسارت از جسارت یک شب جمعه

نوشتم که فراق تو چه خون انداخت در دلها            که عشق آسان نمود اول ولی اُفتاد مشکلها

نوشتم که علی دیدم در آن شیرین شمایلها            متی ما تلقَ من تهوی دعِ الدُّنیا و اهمِلها

الهی هب لنا عیداً که ما باشیم منظورش

سلیمان با چنان حشمت نظرها بود با مورش

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : ترکیب بند

نـام تو دوان کـرده به پایت قـدمـم را            یـاد تو روان کـرده دوبـاره قـلـمـم را

با چـشم کـرم کاش که بسیار بـبـیـنی            ناچیزی این عـرض ارادات کـمـم را


هرچند که از برکت مـیـلاد تو شـادم            پـنـهـان نـتـوانـم کنم انـگـار غـمـم را

گـفـتند که یار آمده، بایست که امشب            پـیـدا کـنم و سجـده بر آرم صنمـم را

با اینکه قـسم خورده‌ام از باده ننوشم            واجب شده تا بشکنـم امشب قسمم را

گل در بر و می در کف و معشوق به کام است

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

ای آمـدنـت مــژده مــیـلاد سـحـرهـا            خورشیدی و نور است پیامت به قمرها

ای جان جهان جان دو عالم به فدایت            باید که بیـفـتـنـد به پـاهـای تو سـرها

قنداقه‌ات از عرش زمین آمد و دیدند            انـقدر ملک آمده بـسـته است گـذرها

قـرآن خـدایـی تو و در حـال نـزولی            پس شب شب قدر است به فتوای خبرها

دیگـر گـرۀ کار کـسـی بـسـته نـمانـد            باز است به شکرانۀ نامت همه درها

دنیای خـزان دیـده! بهـار آمده امشب

عـطـر قـدم حـضرت یار آمده امشب

در حال و هوای شب بارانی هر سال            گرم است سر من به چراغانی هر سال

در کـوچـه خیابان دلـم ریـسه کـشیدم            دعوت کنمت تا که به مهمانی هرسال

با شـبـنم اشکم سر راهت گـل نرگس            گـل کاشته‌ام من به گلستانی هر سال

پـاداش غـزل‌های من این است بیایی            یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال

هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم            حالا منم و بی‌سر و سامانی هر سال

می‌خندم و با دیده‌ای از عاطفه جاری

می‌خوانمت ای حضرت باران بهاری

آزاد کـن این روح زبان بستـۀ تن را            تا بـال بـبـخـشی غـزل خـستـۀ من را

بگذار که باز از تو بگوییم و بخوانیم            بگذار به وصف تو برانـیـم سخـن را

بارانی و بر راه تو چشمان کویر است            زینت بده با سرو قـد خویش چمن را

ای سامـره دلـتـنگ مناجـات شب تو            مرهم شوی ای کاش دل تنگ وطن را

خون از غم هجر تو دل سنگ عقیق است            ای نصر من الله! تو دریـاب یـمـن را

ای نصر من الله! که فتح تو قریب است

برگرد که در غیبت تو شیعه غریب است

چندیست که قلب همگان بی ضربان است            با تو نفس باد صبا مشک فشان است

در حـنجـره‌ات داد علی اکبر لیلاست            برگرد موذن! که دگر وقت اذان است

بنـگـر به تـمـنـای وصـال تو یـگـانـه            اشک غمت از هر مژه چون سیل، روان است

ای خسرو خوبان تو به فکر همه هستی            هرچند گدای تو فقط در پی نان است

زخم است دوتا پلک تو از گریه به جدت            گرچه سبب اشک تو یک قد کمان است

ای خسرو خوبان نظری سوی گدا کن

باز آ و نـصیـبـم سفر کرب و بلا کن

: امتیاز

مدح و ولادت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : علیرضا خاکساری نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دل رمــیـده حـوالـی آسـتـانـۀ اوسـت            تمام دلخـوشی‌ام جشن شادیانۀ اوست

تـرانۀ لـب من از غـزل ترانۀ اوست            رواق منـظر چـشم من آشیانۀ اوست


اگر چه عرض هنر پیش یار بی‌ادبی‌ست

زبان خموش و لیکن دهان پُر از عربی‌ست

ستاره‌های درخـشان به جلـوه آمده‌اند            شبـیـه مـاه فـروزان به جـلـوه آمده‌اند

بسان یـوسف کنـعـان به جلوه آمده‌اند            اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند

کسی به حُسن و ملاحت به یار ما نرسد

به دلـپـذیـریِ نـقـش نـگـار ما نـرسـد

پیـمـبران الـوالعـزم بی گمان جمعـنـد            کـنار اهل زمین اهل آسـمان جمعـنـد

به شوق آمدن صاحب الزمان جمعند            حضور خلوت انس است و دوستان جمعند

وان یکاد بخـوانـیـد و در فـراز کـنید

معـاشران گـره از زلف یار باز کنید

برای عرض ارادت به ساحت نرگس            رسیده حضرت مریم به خدمت نرگس

عزیز عسگری و جان حضرت نرگس            نظر به چهرۀ ماهـش عـبادت نرگس

حَسن جمال و حَسن سیرت و حَسن سکنات

به شادی دل مهدی و مادرش صلوات

وقار و شان سلیمان شرافت یعـقـوب            نـگـاه رحـمـت نـوح و تحـمـل ایـوب

مِلاحت و نفَس و حُسن یوسف محبوب            شمیم ناب مسیح از شمال تا به جنوب

تمام نور محمد به چهـره‌اش پـیداست

چکـیده‌ای ز تمام پـیـمـبـران خداست

شـبـیـه پـرچـم در حـال اهـتـزاز آمـد            امـیـر مُطـلَـقِ از خـلـق بی‌نـیـاز آمـد

علی و جعـفـر طیار و حمزه باز آمد            قسم به تیغ دو دم فارس الحـجـاز آمد

ز نسل احمد مختار و رونوشت علی‌ست

سرشت مهدی کرار از سرشت علی‌ست

شعـور جاری در هر شعـار اباصالح            بـهـانـۀ غـزلـی مـانـدگــار ابـاصـالـح

پُر از جلال و شکوه و وقار اباصالح            ترانه‌ام صد و سی و سه بار اباصالح

قسم به هر گره ابرویش که حساس است

چـقـدر خَلقا و خُـلقا شبیه عباس است

نگـاه مرحـمـتـش خلق را کـفـاف کند            به خـوبی‌اش همۀ شهر اعـتراف کند

به زیر سایۀ الـطافـش اعـتکـاف کند            میان عرش ملک دور او طواف کند

همیشه از سر دلـتـنگی‌اند محـتاجـش

فرشته‌ها همه چشم انتظار معـراجش

قلم برای سرودن دوباره گرم وضوست            سرودن از پسر فاطمه همیشه نکوست

سر ارادت ما و آستان حضرت دوست            که هر چه بر سر ما می‌رود ارادت اوست

دمی که صحبت یار است صحبت از من نیست

سرور شیعه که تنها به ریسه بستن نیست

: امتیاز

مناجات نیمۀ شعبانی با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه

شاعر : عماد بهرامی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : مثنوی

بـسـمِ ربِّ الـنّـور آقا جـان بـیـا            درد دارم حـضرت درمـان بـیا

حـیف از خوبیِ تو یابن الحسن            عـاشقـت من باشم و امثـال من


تو همیشه حـاضری من غـائبم            چون تو را گُم کرده‌ام بی‌صاحبم

خود مدد فرما که بارم بار نیست            بین درگاهت برایم کار نیست؟

از خودم ناراحتم دل با تو نیست            دل که جای هیچکس إلا تو نیست

بـا هـزاران عـاشـق پُـر مـدعـا            سـاکـن کـوه و بـیـابـانـی چرا؟

بـا ریـا دل را هـوایـی می‌کـنـم            با تـو دارم خـود نـمایی می‌کنم

در تکـاپوی همین جشن عـظیم            از شما غـافل شدیم ابن الکریم

در خـیابان‌ها چه غوغایی شده            بـی‌حـیـایی هـا تـمـاشـایی شـده

رقص و آواز و ترانه هست و بس            نیـمۀ شعـبان بهانه است و بس

من نمی‌گویم که چادر سر کنند            یا که قـرآن را همه از بر کنند

لیک روی شیعیان کردی حساب            روی زهـرا پیـشگانِ با حجاب

ما که عمری چشم بر دین بسته‌ایم            بهـرتان یک شهر آذین بسته‌ایم

این شبـیه جشن میلاد تو نیست            غرق شادی هیچ کس یاد تو نیست

با خودم گفتم چرا دف می‌زنیم؟            با دو صد شور اینچنین کف می‌زنیم؟

این برای توست یا نفس خودم؟            بـاز هـم شـرمـنـدۀ آقـا شـدم

غـصۀ من پیـرتان کرده ببخش            نوکـرت بازی درآورده ببـخش

مهـربـانـیت وقـیحـم کرده است            آه آقـا نـوکـرت شـرمـنـده است

«أیُّها المُـنـذَر» مـرا بـیدار کن            بار دیگـر بهـرم استـغـفـار کن

معـنی والشـمس بر قـلـبم بتـاب            در شب تاریک دل کن انـقلاب

روزه دارم با غمت لیل و نهار            روزگارم بی‌تـو یعـنی شام تار

زیـنت دنـیـا أنـا الـمـهـدی بگـو            حـضـرت آقا أنا الـمـهـدی بگو

از غلاف آن تیغ را بیرون بکش            آن دو تا زندیق را بیرون بکش

در مدیـنـه پیـش چـشـمـان همه            زان دو بـستـان انتـقـام فـاطـمه

سرتـرین سـرهـا فـدائـیّ سرت            چـشم بر راه تو مانـده مـادرت

: امتیاز

مدح امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : موسی علیمرادی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : ترکیب بند

عشق رختیست که بر قامت جان دوخته‌ایم            این متاعی است که جان داده و نفروخته‌ایم

ترس از فقر ونداری دو جهان در ما نیست            عشق رزقیست که تا آخرت اندوخته‌ایم


عشق مشقی ست که هرشب بنویسیم علی            عشق درسیست کز آن زیستن آموخته‌ایم

عشق یعنی علی و آل علی دیگر هیچ            شعلۀ هستی از این عشق بر افروخته‌ایم

یـازده بـار عـلی بعـد عـلی آمده است            یازده مرتبه از عشق عـلی سوخته‌ایم

گرچه در هردوجهان عشق به معنای علی است
آخرین عشق از این سلسۀ لیلای علی است

او همانی ست که جا در دل ایمان دارد            عـاشق عـاقـل و دیـوانه فـراوان دارد

او همانی ست که از آل علی دل برده            جان زهراست که جا در دل جانان دارد

گرکه شانه بکـشد سیـل بلاکـش ریزد            سر هر زلف خمش حلقه رنـدان دارد

هر که رفته به تماشای نگاهـش گـفته            جای چشمش به خدا مصحف قرآن دارد

اوهمانی ست که هر چند ندیـدند او را            یک جهان آن قد و بالاش مسلمان دارد

خـبــر آمـدنـت را کـه مـلائـک دادنـد
همه از شوق تو بر سجدۀ شکر افتادند

خـبـر آمـد گـل بـی‌خـار بـه دنـیـا آمـد            عـاشـقـان حـضرت دلـدار به دنـیا آمد

کُـلُـهُـم نـور نـبـی‌انـد پـسرهـای عـلـی            آخـریـن احـمـد مـخـتـار بـه دنـیـا آمـد

یازه زادۀ زهـرا همه شیـرند و کـنون            آخــریـن حـیــدر کـرار بـه دنـیــا آمـد

گرحسین بن علی سبط نبی شیرین است            او حـسیـنـی ست که نه بار به دنیا آمد

سیزده کعـبه به دور سر او می‌گردند            نـقـطـۀ مـرکـز پـرگـار بـه دنـیــا آمـد

اینکه از عشق رخش عشق به فریاد آمد
مهدی ماست که با حُسن خـدا داد آمد

عطر نرگس شدی و نیست از این بو خوشتر            حلقۀ دام بلا نیست از این مـو خوشتر

سوی چشمان شما کعبه به پا کرده نماز            قبله‌ای نیست به والله از این سو خوشتر

نه غلط گفته هر آنکس که بهشتت گفته            کی بهشت است به اندازه این رو خوشتر

گر که دیوان غزل مدح تو گوید نشود            از دوبیتی که نوشتی به دو ابرو خوشتر

روی لبهای تو انگار سلیل است روان            هست از آب بقا، کوثر این جو خوشتر

جان فدای لب تو باد که در دیدۀ مست
چمن آرای جهان خوشتر از این غنچه نبست

نقـل کردند که تو هـیـبت طاهـا داری            نقل کردند که تو عصمت زهرا داری

بی‌گمان پشت ندارد زره‌ات چون حیدر            نقـل کـردند که تو قـدرت مـولا داری

دشمنت هر که شود قبر خودش را کنده            هـمه جـا پُـر شده که دیـدۀ سـقـا داری

گر رجز خوان بشوی اهل زمین می‌لرزند            این نشانی ست که از اکـبر لیلا داری

تو خودت یک تنه یک کـربـبلایـی آقا            این نشانی ست که از زینب کبری داری

ای گـل سر سبد عـرش خـدا، یا مـولا
جان زهـرا قـسـمت می‌دهـم آقا که بیا

سایه دست کریمت همه جا روی سرم            حسرت روی تو عمریست به چشمان ترم

هیچ کس مشـتـری سیـنـۀ تـنگـم نـشده            جنس بُنجل شده‌ام لطف کن آقا بخـرم

صبح جمعه همه گـفـتند که تو می‌آیی            هـمه عـمـر قـسـم مـنـتظـر آن سحـرم

هـوس کرب وبلا ایـن دل تـنگـم دارد            یک شب جمعه حرم با خودت آقا ببرم

کاش می‌شد که کمی گریه کن کرببلا            جای تو گریه کنم ای همۀ بال و پـرم

چند قرن است که جانت شده آقا برلب
سینه‌ات پُر شده از روضه زینب زینب

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی در مصرع دوم بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید همانطور که بارها متذکر شدیم کلمه غرور از نظر معنایی دارای بار منفی است و صفت منفی است

تو خودت یک تن یک کـربـبلایـی آقا            این غروریست که از زینب کبری داری

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : حسین رویت نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بایـد زمین مُـرده رسد تا بـهـار عشق            باید نظر شود که شود جان، نثار عشق
باید نظر شود، که شوم ریزه خوار عشق            هرکس که مانده بر سر قول و قرار عشق


امشب غریق رحمت بی‌منّت خـداست
کشکول اگر که پُر نشود غفلت گداست

مهمانی خداست زمین تا به کهکـشان            تا که ستاره ریـسه زند نـقـش آسـمـان
حـول و ولا فـتـاده به جـان ستارگـان            جن و ملک به دور سرش اِن یکاد خوان
تا که دوباره رحمت خود را نشان دهد
کار پیـمبـر است به گوشـش اذان دهد

ای گـوشۀ نگـاه تو پشت و پـنـاه خلق            ای که فقط به دست تو بوده صلاح خلق
ای روشنـایی شب و روز سیـاه خلـق            بخشیده شد به یُمن حضورت گناه خلق
محکم ترین بهـانۀ بـاران خوش آمدی
ای آرزوی مردم کنعـان خـوش آمدی
با خون دل گرفـته‌ام ایندفعه هم وضو            خود را دهم به شیوه عشاق شست و شو
ای گـوشـۀ نـگـاه تـو بـر عـالـم آرزو            وقتی که روحمان به سیاهی گرفته خو
خیری نمی‌رسد ز دعـاهای نیمه جان
آقا خـودت بیا و دعـای فـرج بـخـوان

بی‌صاحبیم حضرت صاحب شتاب کن            ما تـشنـۀ حضور تـوأیم فـکـر آب کن
کـاخ یـزیـدیـان زمـان را خـراب کـن            بر روی لشکر عجـمی‌ات حساب کن
ما مردمان کـشور سلـمان و مـیـثـمیم
تا آخرین نفـس به خـدا پـای پرچـمـیم

پلکی به هم زدیم و جـوانی ما گذشت            شکـر خـدا جـوانـی ما با شما گـذشت
روزی کـنار گـنـبد زرد رضا گـذشت            روزی به حسرت سفر کـربلا گذشت
ای با مـرام عـیـدی ما را عـطـا نـمـا
آقا بـرات کـرب و بـلا را عـطـا نـمـا

اصلا بگو که آتش هجران کجا و من؟            اصلا بگو که حال پریشان کجا و من؟
اصلا بگو که خانه خوبان کجا و من؟            اصلا بگو که سر به بیابان کجا و من؟
گفـتیم جان بخواهی اگر سر می‌آوریم
« بازیگریم » بس که ادا در می‌آورم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای با مرام عیدی ما پس چه می‌شود؟            آقا برات کرب و بلا پس چه می‌شود؟

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمود ژولیده نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : مسمط

مـژده کـه گـل سـر سـبـد فـاطـمه آمـد            از بـاغ جـنان، سـرو قـدِ فـاطـمـه آمد

دسـتِ مــددِ حـق، مـددِ فــاطــمـه آمـد            ایـنـک سـنـد مـسـتـنـد فـاطــمــه آمــد


جـبـریـل بـشارت دهــد از عـالـم بـالا

امروز که طاووس جـنان بال گـشوده            دل از هــمـۀ اهــل ســمـاوات ربــوده

از سـیـنـۀ یـاران، غـم و انـدوه زدوده            این کیست که بر ما همه رخسار نموده

او مهدیِ زهراست، همان یوسف طاها

بوی گل نرگس همه جا عطر فشان شد            امواج نسیمِ سحـر از شرق، وزان شد

انگـار محـمد ز جـنـان بـاز عـیان شد            فرعـونِ زمـان از خبر او نگـران شد

زیرا حـسنِ عـسگـری امشب شده بابا

ایـن است بـه عـالـم ثـمـر آل پـیـمـبـر            این است همان وعـدۀ دیـریـنۀ حـیـدر

او خیر کثیری است پِیِ سورۀ کـوثـر            او جان غدیر است که شد بر همه رهبر

آیات الهی است از این چهـره هـویـدا

این نور قرار است که در وعدۀ نزدیک            تابَـد به شبی تار، به هر کـلبۀ تاریک

بر ظلم بتازد، پس از آن کوچۀ باریک            گویند ملائک همه بر فـاطـمه تبریک

او پاسخ قطعی است به هر سیلیِ اعدا

او صاحب تیغ است، همان تیغ ولایت            او رهـبر راه است، همان راه هـدایت

او مظهر عدل است، همان عدل و درایت            او سایۀ دست است، همان دست عنایت

مـا بـنـدۀ عـشـقـیـم وَ او سـیـد و مـولا

او آب حیات است و ما تـشـنـۀ دیـدار            او معدن سِرّ است و ما طالـب اسرار

او حافـظ دین است و ما ناصرِ ابـرار            او فاتح کعـبه است و ما کُـشتۀ آن یار

بـا یـار بــپــوئـیـم مـسـیــر شــهــدا را

در گوشِ فلک از همه سو این خبر افتاد            بر دوشِ بت و بتکـده دیگر تَـبر افتاد

با آل عـلی هر که در افـتاد، ور افـتاد            هر دشمن مغضوب، به قعر سَقر افتاد

تقـدیرِ الهـی است که قـرآن شود احـیا

او منـتقم خون خدا، خون حسین است            اسلام بِـوَالله کـه مـدیـون حسیـن است

مهدی که دمادم، همه محزون حسین است            او پـیـرو ثـارالله و مفـتون حسین است

هر روز به گـودال بـیـایـد گـل زهـرا

دل همرهِ ارباب، سوی دشت بلا رفت            بر عمّۀ سادات، در آن دشت، چها رفت

از کرب و بلا دختِ علی تا به کجا رفت            گـه بـا اُسـرا، گـاه کـنـار شـهـدا رفت

مانده‌ست غمِ داغ حسینـش روی دلها

ای زادۀ زهرا که رُخت قبلۀ دلهاست            باز آ که کنون زینبـیه، کعـبۀ دلهاست

امروز حریـمِ حـرمش، مکّـۀ دلهاست            امروز حـلـب قـتـلگـه و فکّـۀ دلهاست

مـائـیـم و دفـاع از حـرم زیـنب کـبـرا

امـروز فــداکــاریِ مــا مــرز نــدارد            بـر دیـنِ خـدا، یـاریِ مـا مـرز نـدارد

این اشک و عـزاداریِ ما مـرز ندارد            امــروز عــلـمـداریِ مـا مــرز نـدارد

فرمان ز علمدارِ تو، فـرمانبری از ما

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه موضوع مطروحه در مصرع دوم در ناحیۀ زیارت مقدسه نیامده است بیت زیر تغییر داده شد

مهدی که دمادم، همه محزون حسین است            در ناحیه فرمود که مجنون حسین است

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع تغییر داده شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم

گـه بـا اُسـرا، گـاه کـنـار شـهـدا رفت            مانده‌ست غـمِ معجـر زینب روی دلها

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمدحسین رحیمیان نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مربع ترکیب

ما خـاک بـوس آسـتـان اهل بـیـتـیـم            شکـر خـدا از نـوکـران اهل بـیـتـیم
مأنـوس، با پـیر و جـوان اهل بیتـیم            دلــدادگــان دودمــان اهــل بـیـتـیــم


ما زیر دینِ خـانِـدان جـود هـسـتـیم
ما در پـنـاه مـهـدی مـوعـود هستیم

ما اهل ایـران امت صاحب زمـانیم            هر روز و شب در خدمت صاحب زمانیم
شکر خدا که رَعْیت صاحب زمانیم            مشمول لطف و رحمت صاحب زمانیم
آقـا تـر از مــولای مـا دنـیــا نـدارد
جـز او کسی دیگر هـوای ما ندارد

آقا سلام، عرض ادب، عرض ارادت            بار دگـر در حـق ما کـردی محـبت
مثل هـمیـشه داده‌ای ما را خجـالـت            در مجلس میلاد تو گـشتـیم دعـوت
با مهربانی سوی خود ما را کشاندی
هر خوب و بد را پای این سفره نشاندی

تو مثل زهرا مادرت مشکل گشایی            در شادی و غم یار هر شاه و گدایی
تو تکیه گاه و محـرم اسـرار مـایی            دیـدیـم از تو مـهـربـانی، بـا وفـایـی
لطف تو از دل برده کل غصه‌ها را
دست دعـای تو گـرفـته دست ما را

ای دلـشکـسته از غـریب و آشنـاها            ای غـیـبـتت زیـر سـر امثـال مـاهـا
خیلی به درد تو نخورد این ادعاها:            آقــا بـــیــا آقــا بــیــا آقـــا بــیــاهــا
ما جان خود را هدیه بر جانان نکردیم
ما لطف بسیار تو را جبران نکردیم

بر این شب دنیا بتـاب ای ماه پنهان            درد است در دل‌ها ولی کو راه درمان؟
پُر گشته این عالم ز غم‌های فراوان            عید و عـزا بی‌تو ندارد فرق چندان
خـیـری نمی‌بـیـنـیم از دورانِ بی‌تو
بس نیست آقا نـیـمـۀ شعبانِ بی‌تـو؟

گم شد بدون تو در عـالـم مهـربانی            کم می‌شود پیـدا دل صاحب زمـانی
آقای من اینجا نه پـیـری نه جـوانی            چون مهزیار از تو نمی‌گیرد نشانی
جای شهیدان جای انصار تو خالیست
آقا ببخش اینجا کسی فکر کسی نیست

آقا بـیا و حـال دنـیـا را عـوض کن            این روزگار سرد اینجا را عوض کن
هویی بکش، بی‌بال و پرها را عوض کن            آقا به جان مادرت ما را عوض کن
وقتش شده با گوشه چشمی یا دعایی
مثل خودت ما را ابالفـضلی نـمایی

ای که شده قـلـبت پریـشان ابالفضل            ذکر لبت هر روز و شب، ای جان ابالفضل
ای بی‌قـرار داغ دسـتـان ابا لـفـضل            گریه کن لب های عطشان ابالفضل
از روضه او هر دلی در التهاب است
قبر عمویت هم قد طفل رباب است

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ فراموش نکنیم صاحب الزمان همچون ما اهل منت گذاشان نیست و اینگونه افعال دون شأن حضرت است

شکر خدا که رَعْیت صاحب زمانیم            یک عمر زیر منّت صاحب زمانیم

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد علی بیابانی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

در حال و هـوای شب بارانی هر سال            گرم است سر من به چراغانی هر سال

در کوچه خـیـابان دلـم ریـسه کـشیـدم            دعوت کنمت تا که به مهمانی هر سال


با شبـنم اشکـم سر راهت گـل نرگـس            گـل کاشته‌ام من به گـلـستانی هر سال

پـاداش غـزل های من این است بـیایی            یک مرتبه در جشن غزلخوانی هر سال

هم خنده به لب دارم و هم اشک به چشمم            حالا منم و بی‌سـر و سامـانی هر سال

می‌خندم و با دیده‌ای از عاطفه جاری            می‌خوانمت ای حضرت باران بهاری

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

جمال غیب و شهود است این که می‌آید            تمام رحمت و جود است این که می‌آید

شعیب و صالح و هود است این که می‌آید            عزیز مصر وجود است این که می‌آید


زهـی به مـرتـبـه و عـزّت پـیامـبـرش

سپاه بـدر و اُحـد ایستاده پـشت سرش

تـمـام عـالـم ایجـاد مـی‌شـود حـرمـش            حرم گـذاشته از دور دیـده بـر قـدمش

مسیح زنده کند باز، جان ز فیض دمش            به روی دوش علمـدار کـربلا، علمش

خروش لشکر او انتـقام خون خداست

نـدای حنجر خـونـیـن سیـدالشهـداست

نقاب غـیبت خود را ز چهـره باز کند            رخ نــیـاز بـه درگـاه بــی‌نــیـاز کـنــد

مسـیح پـشت سر حضرتش نـمـاز کند            برای بیعـت او دست خـود دراز کـنـد

نگه کـنید شهـیدان چگـونه سـرمستـند

برای یاری او زنده گشته، صف بستند

بیا که حجر ز هجر تو اشک می‌بارد            بیا که کعـبه به دور سرت طواف آرد

بیا که بـر قـدمت رکـن، دیـده بگـذارد            بیا که فـاطمـه تنهـا تـو را تو را دارد

بیا که تا تو نیایی، زمان محرمِ توست

بیا که پیـرهـن پـاره تو پـرچـم توست

بیا که قـلب جهان بی‌قـرار توست، بیا            بیا که چـشم هـمه اشکـبـار توست، بیا

بیا که تـیـغ خـدا ذوالـفـقـار توست، بیا            بیا که فاطمه چـشم انـتظار توست، بیا

بیا که «میثم» دلسوخته به محضر تو

گلاب اشک فـشاند به خـاک مـادر تو

: امتیاز

مدح و ولادت امام زمان عج الله تعالی فرجه

شاعر : محمد قاسمی نوع شعر : مدح و ولادت وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مربع ترکیب

دور زمان به نیمۀ شعبان رسیده است            اندوه و درد و غصّه به پایان رسیده است
بر جسم مُردۀ همگان جان رسیده است            از آسمان، خـلیـفۀ رحمان رسیده است


تـابـیـدن سـتـارۀ مجـلـس مبارک است
مـیلاد مـاه پـارۀ نرجـس مبارک است

این صاحب کـمال که از راه آمده‌ست            این وجه ذوالجلال که از راه آمده‌ست
این حُسنِ بی‌زوال که از راه آمده‌ست            این مُصصطفی خِصال که راه آمده‌ست

بُـرهـان قـاطع هـمـۀ دوسـتـان مـاست
نصِّ حـدیث گـفـته، عـلیِّ زمان ماست

این نورسیده ماه شبستان نرجس است            این سورۀ تبارک قـرآن نرجـس است
این زینتی که برکت دامان نرجس است            روح امام یازدهم، جـان نرجـس است

فرمانبری از او به همه خلق گشته فرض
جاییکه هست جزو صِفتهاش”ربّ أرض

از هیبتش بفهم که فرزند عسکری‌ست            لبخند او به خاطر لبخـندِ عسکری‌ست
لبهای او عسل که نگو، قندِ عسکری‌ست            دلبند و دلپسند و خوشایندِ عسکری‌ست

این حرف جز به وصف تو انشا نمی‌شود
هر یوسفی که یـوسف زهـرا نمی‌شود

دل در هوای وصل تو بی‌تابِ سامراست            چشمم در انتظار شب و خوابِ سامراست
یادت کـلیدِ اصلیِ ابــوابِ سـامـراست            راه وصالت از دل سردابِ سامراست

احساس می کنیم که فردا از آن ماست
وقـتی دعا برای تو ورد زبـان ماست

شـیـعـه بـه انـتـظـار تو بایـد بـأیـسـتـد            وقـتـی که اسـم خـاص تو آید بـأیـسـتد
پای کـسـی به جـز تو نـشـاید بأیـسـتـد            تا پـیـش خـصـم رُخ بـنـمـایـد بـأیـسـتد

با اینکه سیره‌ات چو مُحمّد، مُحبّت است
دلهای دشمنان تو مغلوبِ وحشت است

باید که ذوالفـقار بگیری به دستِ خود            روی فَرَس، مهار بگیری به دستِ خود
با جـبر، اخـتـیار بگیری به دستِ خود            از دشمنت قرار بگیری به دستِ خود

بیـنـند چون که خلق، عـلـمداریِ تو را
اقــرار مـی‌کـنـنـد عــلـی واریِ تـو را

آقـا بـیـا و بـر سـَـلَـفـی‌هـا عِـتـاب کـن            قـدری پیِ هـلاکـتِ داعـش شتـاب کن
با دست خویش آن دو نفر را عذاب کن            ما را شریک این همه فعل ثـواب کن

از خون تمام معرکه را رنگ می‌کنی
وقـتی به شیـوۀ پدری جـنگ می‌کـنـی

ای قــتـلـه گـاهْ دیــدۀ مـا زودتــر بـیــا            ای پـیـرِ اشک کـرب و بلا زودتـر بیا
جــان شـهــیـدِ دسـتْ جـدا زودتـر بـیـا            یـارا ! بـه خـاطـر اُســرا زودتــر بـیـا

جدّت صدات می‌زنـد از منـبـر سـنـان
عجّل علیٰ ظهورکَ یا صاحب الزّمان

: امتیاز